همچو پرنده ای بی بال میمانم..... دلم میخواهد پرواز کنم ..اما ....سنگینی بار روی دوشانم ....نمیگزارند....بال هایی دارم ....که به سختی میشود با انها پرواز کرد اما....دستان نیرو مندی از اسمان امد و مرا با خود برد برد به دنیای خیال....خیال خواب....رهایم کرد خرد شدم .....اما اکنون یک نفر امد و مرا برای به عرش رساندن...به جای گرفتن دستانم ...مرا هم اغوش خود کرده....و تا ان دور دست میبرد.....میبرد....امید وارم این بار رهایی در کار نباشد......
نظرات شما عزیزان: